! نادره افشارياين بار ميخواهم از مقولهاي حرف بزنم كه همهمان در رابطه با آن بسيار شنيده و خواندهايم و در اين ربع قرن سلطهي حاكمان اسلامي، در ايران عزيزمان بارها و بارها تجربهاش كردهايم، به همين دليل هم اين يادداشت نه تنها براي فلان شيخِ بهمان وب سايت، كه خطاب به همهي كساني است كه ـ در همهي هيئتهاي معمم و مكلا و محجب ـ در پايگيري و استمرار حكومت اسلامي فعلي حاكم بر ايران، دستي و پايي داشتهاند. هيچ تفاوتي هم ندارند. هيچ ارفاقي هم در بين نيست؛ چرا كه معتقدم هركس موظف است «بازتاب» اعمال و مسئوليت كردههايش را خود به گردن بگيرد؛ نه اين كه براي فرار از مسئوليت، براي ديگران پاپوش الحاد و كفر و ارتداد بدوزد و به بازار روانه كند و چند جوانك جاهل و بيچاره و بيكاره را به قتل و حرق وادارد!!!با تمامي كساني حرف دارم كه سالها و بلكه قرنهاست از حكومت عدل علي و ناب محمدي و عدالت و برابري و آزادي و استقلال دم زدهاند، اما همين كه «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك» همه در كار شدند تا اينان درستي [!] ادعاهاشان را به اثبات برسانند، «اين گونه» كه شاهدش هستيم تئوريهاشان را به محك تجربه به ميان آوردهاند! و در نهايتٍ بن بستي كه خود ساختهاند، دست بسته و ضعيف، از نسل سومي سخن ميگويند كه ديگر هيچ ترهاي براي شعارها و تئوريهاشان خرد نميكند. نسل سومي كه در روند بيمسئوليتي و بي لياقتي همهي اين حكومتيان، از دين و آئين حتا ارثيشان نيز دست شسته و به عشق «آرشه و مزقان فلان مطرب و رقاص» كافر فرنگي شب را صبح و روز را شب ميكنند. بگذاريد سادهتر حرف بزنم! هر كدام ما كه اين امكان را داشتهايم تا فرزنداني به اين دنياي بي در و پيكر روانه كنيم، مسلما در برابر سرنوشت فرزندانمان مسئوليم. اين مسئوليت هم تنها در حيطهي آماده سازي غذا و لباس و خانه و سرپناه خلاصه نميشود. فرزندان ما دست كم تا يك ربع قرن به ما نياز دارند و ميبايد كه ايشان را زير پر و بال بگيريم و در برابر خواستها و پرسشهاشان پاسخگو باشيم. من اگر روزي قدرتي داشته باشم، دلم ميخواهد از تمام پدر و مادرها ـ پيش از آن كه انساني را به اين دنيا پرتاب كنند ـ امتحاني بگيرم. به معتادين، فاسدين اخلاقي و حتا انديشهاي اجازهي بچه دار شدن ندهم. به اين جماعت، پيش از اين كه بتوانند انسان بدبختي را به اين دنياي درندشت اضافه كنند، كمك كنم تا نخست خود انسان بهنري باشند. و البته نه تنها با شعار و خطبه! اين البته از آرزوهاي جواني من است كه در اين سالها كه ميروم تا كمي از آن فاصله بگيرم، دامنم را هنوز هم رها نكرده است. مثلا دلم نميخواهد مردي كه دستٍ بزن دارند ـ تا خودش را تصحيح و تربيت نكرده است ـ كودكي را زير مشت و لگدش به يك جاني بالفطره تبديل كند و ...تصور ميكنم ديگر آن زمان گذشته است كه ما با رندي و زرنگي و با جار و جنجال و تهمت و افترا و بحران سازي بتوانيم تضادهايي را كه خود در ايجادشان نقش اساسي داشتهايم، به بيرون پرتاب كنيم، و مسئوليتي را كه خود نتوانستهايم از عهدهاش برآييم به گردن «نادره افشاري» و ديگران بيندازيم. درست است كه با به راه افتادن اينترنت، امثال من و ما ميتوانيم حرفهامان را كه پيش از اين در محدودهي تيراژ 500 و 1000 تايي فلان نشريه، و در حجم اتفاقات روزمره محو ميشد، در اشلي گستردهتر و جغرافيايي پهناورتر در اختيار همه قرار دهيم؛ اما آيا اين امكان از آغاز حكومت اسلامي حاكم بر ايران وجود داشت؟ مگر چند ماه و يا دست بالا چند سال از عمر عمومي شدن اينترنت ميگذرد؟ آيا همين حكومتيان با رفتارشان زمينه را براي پذيرش كالاهاي ما آماده نكردهاند؟ آيا مردم را به ضرب و زور به نماز و روزهي اجباري وادار كردن ـ خود ـ وسيلهاي براي گريز جوانان از همان دين اجباري و همان حاكمان اسلامي اجباري نيست؟! درست است كه در 1400 سال پيش، پيامبر توانست با شمشير، نيمي از جهان را تسخير كند؛ اما اگر آن موفقيت واقعا تصادفي نبوده باشد، دست كم در انتهاي قرن بيستم و آغاز هزارهي سوم ديگر كاركردي ندارد. بن لادن و ترورهاي او نمونهي خوبي براي اثبات اين ادعاست! اين روزها پارامترهاي بسياري به دو عنصر شمشير و جهل اضافه شدهاند. در 1400 سال پيش و حتا تا همين 100 سال پيش نه راديو وجود داشت، نه نوار كاست، نه ويدئو، نه تلويزيون، نه روزنامه، نه كتاب به اين ميزان، نه تلفن، نه فاكس، نه تلفن دستي، و نه ارتباط با همهي جهان به اين سرعت و آساني و با اين همه وسائل نقليهي مدرن. دست بالا الاغي بود و شتري و قاطي و اسبي. پژوهشگران [!] تاريخ خود بهتر ميدانند كه در اين دوران با شعارهاي 1400 پيش و با همان شگردها ديگر نميتوان بر اين همه پيچيدگي غلبه كرد. به همين دليل هم اگر حكومت اسلامي پس از حملهي اعراب به اين مملكت توانست حدود 600 سال دوام بياورد، اين روزها ديگر چنين امكاني در مخيلهي خود حاكمان اسلامي هم نميگنجد. حكومت اسلامي حاكم بر ايران، با تمام استفادههايي كه از امكانات و تكنيك مدرن ميكند، تنها پس از يك ربع قرن ـ با همهي آن سركوبها و جنگها و كشتارها و اعدامها و ترورها و… ـ در آستانهي اضمحلال واقعي قرار گرفته است. اين اضمحلال هم نه تنها در حيطهي سياسي كه در تمامي پهنههاي عقيدتي و باورمندي است و متاسفانه اين همان چيستاني است كه حكومتگران اسلامي در ايران نتوانستهاند آن را دريابند. اين جماعت از تكنيك و امكانات مدرنيته استفاده ميكنند، ولي هيچ گاه نميتوانند از دستاوردهاي مدرنيته بهرهاي ببرند. دليلش هم روشن است. با تئوريهاي 1400 سال پيش و با تهمت و جار و جنجال و ملحد و مرتد خواندن روشنگران نميتوان در دنياي كنوني جايي بازكرد و گرهاي را گشود. به عنوان اشارهاي كوتاه ميگويم كه ابتداييترين دستاورد مدرنيته، ارزش دادن به عنصر انسان و تحمل عقيده و انديشهي همهي انسانهاست و پذيرفتن و داشتن ظرفيت پذيرش هر تغيير و تحولي در حيطهي باور انسانها كه مبناي تمدن غرب است و اين چنين در جسم و روح غرب متمدن و مدرن ريشه دوانده است. امثال شيخ رسول جعفريان ـ درست همانند سيد روحالله خميني ـ ميتوانند حكم الحاد و ارتداد صادر كنند. حتا ميتوانند جايزهاي هم براي سر مردم قرار دهند، و برخي تروريستها را به نان و نوايي برسانند، اما در نهايت از دامي كه خود براي عقايدشان و حكومتشان چيدهاند، رهايي ندارند. اگر سر همهي روشنگران و اصلاحطلبان را هم ـ به زعم خودشان ـ زير گيوتين بگذارند، با نهايت تاسف معادلهي سرنگوني محتومشان تغييري نخواهد كرد! اگر تنها دستاورد زندگي من ـ بجز سه فرزندم كه هميشه در برابرشان مسئول بودهام ـ همين چند مقاله و چند كتابي باشد كه در چند سايت اينترنتي در معرض ديد همگان گذاشتهام، دين خود را نسبت به مردمي كه اين همه دوستشان دارم، ادا كردهام؛ همان مردمي كه هميشه نگراني نادانيها و فريبخوردنهاشان بودهام. بيش از اين نه آرزويي دارم و نه آرماني. اگر عمري باشد همين كارها را عميقتر و جديتر ادامه خواهم داد و اگر نه، چه بهتر از اين كه در راه آگاهي و در نهايت رهاندن مردمم از چنگال جهل و تقليد، زندگيام پايان يابد!متاسفانه بايد بگويم كه حذف من از صحنهي زندگي، هيچ مسالهاي را از حكومتيان حل نخواهد كرد. مگر دشنه آجين كردن پروانهي اسكندري و داريوش فروهر و ديگر قربانيان قتلهاي زنجيرهاي بر عمر حكومتشان افزود؟ مگر خون همينها و بسياري ديگر از همميهنانمان نبود كه كليت حكومت اسلامي را در ايران بيآينده و ابتر باقي گذاشت؟ دوست دارم در پايان تاكيد كنم كه مشكل حاكمان اسلامي در ايران «الحاد» امثال من نيست. خانهي آمال حاكمان اسلامي ـ با اين كارنامهي درخشان [!] ـ از پاي بست ويران است. اين سرنوشتي است كه اينان خود ـ با عملكردهاشان ـ براي خود رقم زدهاند. رفتارهاي خشن، غيرمسئولانه و مادون قرون وسطايي اين جماعت است كه سرعت سرنگونيشان را بالا برده است. خوب است دست كم جوانترهاي اين جماعت، در دهانهي گور تاريخي اين حكومت، از اين كه اين سالها را بر اين ملت با فرهنگ جهنم كردهاند، درس بگيرند. سرنوشت محتوم حاكمان اسلامي ـ همچون همهي ديگر ديكتاتورها ـ آشي است كه خود با دستهاي خودشان براي اهل و عيالشان پختهاند!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment