Monday, May 28, 2007

گناه چيست

تصور ما از گناه چیست؟ همه ما از چگونگی داستان خلقت آدم و حوا اطلاع داریم . اینکه حوا در بهشت از میوه ممنوعه می خورد از دیدگاه دین مسیحیت گناهی بزرگ محسوب شده است. که به واسطه آن انسان از بهشت رانده می شود. و به زمین می آید.و مسیح که همان خدا تجسم یافته است برای اینکه کفاره گناه بشر را بدهد به شکل انسان بر روی زمین می آید.حال می پرسیم تصور ما از گناه چیست؟ آیا گناه چیزی به جز این است که عملی باعث رساندن آسیبی یا ضایع شدن حقی از خود و یا دیگران بشود؟ اینکه حوا سیبی می خورد به چه کسی آسیب می رسد؟ چه آسیب های جسمی یا روانی به خود یا دیگران به واسطه خوردن این سیب زد؟ اگر میوه ممنوعه چیزی بدی بود چرا یاد آوری خاطره رانده شدن از بهشت باعث نشد که آدم و حوا سراغ این میوه ممنوعه در روی زمین نروند.چقدر نافرمانی از خدا به دل آدم و حوا چسبیده بود که در زمین نیز به آن نافرمانی ادامه دادند. خوب که برسی کنیم ثمره این نافرمانی به کسی آسیب نرساند به جز خود خدا.خدا در این داستان خلقت تنها به این دلیل که شیطان از او برده است اختیار از کف می دهد و حکم بر اخراج آدم و حوا از بهشت می دهد. چون خدا علی رغم خدائیش ، نتوانست آنقدر قدرت نفوذ کلام داشته باشد که آدم و حوا به حرف او بیشتر از حرف شیطان اهیت بدهند. قدرت شیطان از قدرت خدا بیشتر بود و این به خدائی خدا لطمه میزد.چون یکبار که آدم و حوا به حرف شیطان گوش فرا دادند بعید نبود که شیطان جای خدا را بگیرد و از آن پس به جای حرف خدا به حرف شیطان گوش بدهند و عملا شیطان جایگاه خدا را تسخیر کند.اما خدا مثل کسانی که موقع عصبانیت نمی توانند درست فکر کنند و تصمیماتی که می گیرند به ضرر خودشان تمام می شود، با راندن انسان از بهشت و آزاد گذاشتن شیطان در فریب انسان در عمل شیطان را در دست یافتن به آرزوی خود یاری رساند. شیطان می خواست به جای خدا فرمان بدهد و موفق هم شد. در حقیقت خوردن سیب نیود که باعث حبوط آدم شد. بلکه حسادت خدا نسبت به شیطان بود که انسان را از بهشت راند. مسیح به خاطر اینکه کفاره گناه انسان را بدهد ( همان گناه اولیه یعنی خوردن سیب است) به زمین می آید . آیا خوردن سیب اینقدر فاجعه بزرگی است که به واسطه آن خدا باید به زمین بیاید تا با مصلوب شدن خود گناه بشر را بشوید؟ مگر نمی شد در بهشت از این خطا در گذشت؟ در بهشت خدا فقط لازم بود از گناه دو انسان درگذرد. اما در زمین باید بار گناهان هزاران هزار انسان را به دوش بکشد . این خدا که در قالب انسان به زمین آمده مغزش به اندازه یک انسان عادی هم کار نمی کند.چون وقتی به درخت انجیر که میوه نداشت بر می خورد به درخت نفرین می کند که خشک شود. خدایی که در برابر یک درخت بی میوه عصبانی می شود چقدر برای نظارت بر دنیا صلاحیت دارد؟ اگر بخواهیم داستان آدم و حوا را واقعی فرض کنیم چگونه می توانیم زمانی که عجز و ناله آدم و حوا برای بخشوده شدن در دل سنگ خدا تاثیر نمی گذارد، به پذیرفتن توبه امیدوار باشیم.خدایی که اینقدر در پیش شیطان احساس حقارت می کرد که این عقده را تنها با اخراج آدم فرو نشاند چگونه گناهان بزرگتر را که اثرات آن گاهی اجتماعی را آلوده می سازد ، خواهد بخشید. خدا از اینکه حوا سیبی خورد عصبانی شد. یا دش رفت که جلوی فرشته ها کلی پز داده که من از خلقت انسان چیزی میدانم که شما نمی دانید. آدم اسما را می داند اما شما نمی دانید. حد اقل آبروی خودش را جلوی فرشته ها حفظ نکرد.من مطمئنم که پس از اخراج آدم و حوا از بهشت ، فرشته ها کلی خدا را سرزنش کردند. بله، این همان تبارک الله احسن الخالقین است که پزش را به ما می دادی گناه خوردن سیب به بزرگی گناه خلق دنیای وارونه و سپردن زمام امور دنیا به دست بیماران شیزوفرنی که دچار تخیلات و اوهام هستند و فکر می کنند جن و پری با آنها گفتگو می کنند نیست. گناه سیب خوردن به بزرگی خلق دنیای معیوب که در آن دنیا انسانهایی با ناتوانی جسمی بدون میل و ارداده خویش پا در آن می گذارند و همه طول عمر خود را ار لذت زندگی کردن محروم هستند، نیست. سیب خوردن گناه بزرگی است یا تفاوت بین انسانها قائل شدن ؟ یکی را هدایت کردن و یکی را وا نهادن. یکی را زشت خلق کردن و یکی را زیبا آفریدن . یکی را روزی رساندن و دیگری را بی بهره کردن. ما به خاطر خوردن یک سیب از بهشت رانده شدیم . اما ما انسانها، خدا را به خاطر گناهان بیشمارش از زندگی خود بیرون نمی رانیم. شاید ابوبکر محمد بن زکریا رازی (865-925) را بتوان بزرگترین آزاد اندیش تمام دنیای اسلام نامید. وی بزرگترین پزشک دنیای اسلامی و یکی از بزرگترین پزشکان تمام زمانها بوده است. رازی در حدود 200 کتاب در زمینه های بسیار متنوع و مختلف نوشت. بزرگترین اثر پزشکی وی دایره المعارف جامع الکبیر معروف به المعادی است که نوشتن آن در حدود 15 سال طول کشید. مطالعه دفاتر پزشکی ای که رازی نوشته است به خوبی نشان میدهد که رازی شخصی بسیار آزاد اندیش بوده است و از تعصب و انجماد فکری کاملا بدور بوده است. در این دفاتر رازی بطور دقیق و مشخص بهبود بیمارانش، مشکلات آنها و راه های درمان آنها و نتیجه این درمانها روی بیماران را ثبت کرده است. رازی یکی از اولین رساله ها را در مورد بیماری های واگیردار آبله و سرخک نوشت، که بعد از اختراع دستگاه چاپ در اروپا این رساله ها از اولین کتابهایی بود که ترجمه شد و چاپ شد. اما چیزی که باعث شد مسلمانان به شدت رازی را تکفیر کنند، دیدگاه های رازی در مورد ادیان بود. رازی هیچ آمیختگی و همگونی ای را در میان فلسفه و دین نمیدید. در دو کتاب روشنگرانه که یکی از آنها بعدا یکی از معروف ترین کتابهای کفر آمیز آزاد اندیشان اروپایی (سه دغلکار 1) را نیز بطور مستقیم تحت تاثر خود قرار داد، تنفر و ضدیت خود از ادیان مبتنی بر وحی را آشکار کرد. کتاب کفر آمیز رازی "در باب رسالت" از دست مخالفان وی نجات نیافت، اما این روشن است که محور اصلی کتاب ارجحیت استدلال بر وحی و معرفی فلسفه بعنوان تنها راه حقیقت و سعادت بوده است. اما از آثار کفر آمیز رازی، تنها قسمتهایی که یک نویسنده اسماعیلی بر آن نوشته است باقی مانده است، در اینجا دو نظریه بنیادی و جسورانه از این اثر را باز خواهیم گفت. همه انسانها برابر هستند، و بطور برابری دارای استعداد استدلال شده اند، و نباید استعداد استدلال خویش را در برابر ایمان کور دست کم بگیرند و از دست بدهند. این استدلال است که انسان را قادر میسازد تا حقایق علمی را مستقیما دریافت دارد. رازی پیامبران را بطور اهانت آمیزی "بزهای ریش بلند" میخواند و میگوید این بزهای ریش بلند هرگز نمیتوانند ادعا کنند که دارای برتری فکری و روحانی خاصی نسبت به بقیه هستند. در ادامه میگوید این بزهای ریش بلند در حالی که مردم را با غرق کردن خود در دروغهایی که از خود تراوش میکنند به اطاعت کور کوران از "گفتار ارباب" فرا میخوانند؛ ادعا میکنند که با پیامی از طرف خدا آمده اند. معجزات پیامبران نیرنگهایی هستند که بر حیله گری استوارند، و یا داستانها و روایاتی که از آنها به یاد مانده است مشتی دروغ است. باطل بودن تمام چیزهایی که پیامبران میگویند ااز این حقیقت آشکار میشود که گفتارهایشان با یکدیگر در تضاد است، پیامبری آنچه پیامبر دیگر منع کرده را در حالی که خود را مخزن و انبار حقایق میداند مجاز میگرداند. انجیل تورات را نقض میکند و قرآن انجیل را. در مورد قرآن بعنوان مثال، که یک مجموعه طبقه بندی شده از "افسانه هایی پوچ و متناقض" است که بطور مضحکی آنرا بی مانند میخوانند و این در حالی است که در واقع ادبیات و زبان، سبک و این لاف معروف "فصاحتش" از بی عیب و نقص بودن بسیار دور است. آداب و رسوم، سنت و تنبلی فکری باعث میشود که انسانها رهبران مذهبیشان را کورکورانه دنبال کنند. ادیان اصلی ترین دلیل جنگهای خونینی بوده اند که نوع انسانها را بلا زده کرده است. ادیان همچنین دشمن ثابت قدم تفکر فلسفی و تحقیقات علمی بوده اند. نوشتارها و کتابهای به اصطلاح مقدس بی ارزش هستند و ضرر آنها برای انسانها تاکنون بیشتر از فایده آنها بوده است، در حالی که نوشتارهای قدمایی همچون افلاطون، ارسطو، اقلیدس و بقراط تابحال خدمات بسیار بیشتری را به انسانیت به سمر رسانده است. کسانی که دور رهبران دینی جمع میشوند یا کم مغز هستند یا زنان و نوجوانان هستند. دین حقایق را خفه میکند و کینه را پرورش میدهد. اگر قرار باشد کتابی درون خودش حقانیت و نتیجه از وحی بودن اش را آشکار سازد، رساله های هندسی، ستاره شناسی، پزشکی و منطق میتوانند این ادعا را خیلی بهتر از قرآن مشخص کنند. این ادعای رازی در مقابل مسلمانان تندرویی مطرح شده است که میگفتند زیبایی و فصاحت قرآن (که رازی آنرا رد کرده است) رسالت محمد و حقانیتش را به ثبوت میرساند. در فلسفه سیاسی، رازی معتقد بود که اشخاص میتوانند در یک جامعه منظم بدون اینکه در وحشت از قوانین مذهبی ای که پیامبران انسانها را به پیروی از آنها مجبور ساخته اند زندگی کند. مسلما چیزهایی که شریعت اسلامی آنها را منع کرده است، همچون نوشیدن شراب نتوانسته است دردسری برای رازی ایجاد کند و همانطور که رفت، رازی معتقد بود که این فلسفه و استدلالات انسانی است که باعث سعادت و پیشرفت انسانها است نه دین و مذهب. و بالاخره رازی معتقد به پیشرفت فلسفی و علمی بود. معتقد بود که علوم از نسلی به نسل دیگر پیشرفت میکنند. معتقد بود که اشخاص باید با بینش آزاد و بدون تعصب باشند، و مشاهدات تجربی را تنها به این دلیل که با پیشفرض های قبلی آنان همخوانی ندارد رد نکنند. رازی معتقد بود که کارهای علمی و فلسفی او با کارها و نظریات انسانهایی از لحاظ علمی برتر از او، در آینده جایگزین خواهد شد. از آنچه گذشت آشکار است که رازی پرقدرت ترین انتقادات را در دوران میان سالی تاریخ مدرن، چه در اروپا و چه در جهان اسلام بر علیه دین انجام داده است. آثار کفر آمیز او بطور مشخص و دقیق باقی نمانده است اما همین خبر از شرایطی آزاد در جامعه اسلامی "که در جاهای دیگر در آن دوران وجود نداشته است" میدهد. "گویا نویسنده این متن اصلی این نوشتار از سرانجام رازی که اسلامگرایان به جرم کفر ورزیدن و نفی کردن وحی آنقدر با کتاب خودش بر سرش کوبیدند تا کور شد و اینکه علی رغم آنکه پزشکی میخواست اورا تیمار کند هرگز اجازه نداد وی را مداوا بکنند و میگفت نمیخواهد دنیای اینچنین را بار دیگر ببیند، اطلاع ندارد، و از این روست که به خطا گمان میکند رازی در شرایط آزادی میزیسته است. و نکته عجیب تر این است که نویسنده چطور توانسته است از اینکه از رازی کتاب کفر آمیزی باقی نمانده نتیجه گیری کند که رازی در شرایط آزادی زندگی میکرده است." مترجم ما معتقدیم رازی از ارزشهایی حمایت میکند که ما نیز آنها را بسیار گرامی میداریم: خردگرایی، شک گرایی در مذهب، اعتقاد به علم، بکار گیری استدلال در حل مسائل انسانی، تجربه گرایی، تعصب نورزیدن و عدم اعتماد کور به سنت ها. یافتن این ارزشها در تمامی اعصار بسیار دشوار است و این باعث میشود که جایگاه انسانی که در اوایل قرن 10 ام زندگی میکرده است و پایبند به این ارزشها بوده است بسیار والا باشد، و در واقع اگر قرار است جامعه اسلامی به افتخار گذشته خود برگردد، اینها تنها ارزشهایی است که بدانها نیازمندیم.

No comments: