Monday, May 28, 2007

سلما ن رشدي

ترور طلسم است وفریب!
ترجمه: فرزاد نازاری
اشپیگل: سلمان رشدی 59 ساله، سالهای زیادی را صرف نوشتن وفکر کردن در باره ترور کرده است او با اشپیگل در باره چرا مردان جوان به ظاهر نرمال تبدیل به تروریست میشوتد، خطر مذهب ویا تبدیل شدن آمریکا به یک دولت استبدادی سخن می گوید.
اشپیگل: آقای رشدی شما مانند یک متخصص درشناخت تروریسم ......
رشدی: چه چیزی این افتخار را به من میدهد خودم را اصلا اینطور نمی بینم.
اشپیگل: کتاب شما خزه پوش با توصیفش از آمریکایی که توسط ترور تهدید میشود و از طرف بسیاری مانند یک کتاب پیامبرگونه دیده شد که 11 سپتامبر را پیشبینی میکند. آخرین کتاب شما "شالیمار دلقک" شرح میدهد که چگونه یک مجری سیرک در کشمیر تبدیل به یک تروریسم میشودوبرای بیشتر از یک دهه زندگی شما توسط ایرانیهای فناتیک با یک جایزه چهارمیلیون دلاری برای سرشما تهدید می شد.
رشدی: اگرشما فکر میکنید این کافی است که من را به عنوان متخصص تروریست بسنجید..........
اشپیگل: هنگام تحقیق برای کتابهایتان مخصوصا هم اکنون بعد از واقعه لندن که در لحضات آخر از آن جلوگیری کردند ممکن است ازخودتان سوال کرده باشید که چه چیزی این مردان به ظاهر نرمال را به طرفی سوق میدهد که خودشان را منفجر کنند.
رشدی: برای پدیده جهانی جهانی تروریسم دلایل بسیارومختلفی هست. درکشمیرتعدادی به جنبشهای به اصطلاح مقاومت میپیوندند چون به آنها لباس گرم وغذا می دهند. در لندن،حملات سال گذشته از طرف جوانانی اجرا گردید که ادغامشان در جامعه برملا شد شکست خورده است. اما ما حالا باتروریستهایی روبرو هستیم که میخواهند درمیان جامعه به مقامی برسند،جوانان مسلمانی که حتی از برخی از آزادی های فردیی که جامعه غربی به آنها داده است لذذت برده اند، گویا اینکه تبعیضهای اجتماعی دیگر نقشی بازی نمی کنند، با این وجود هرکسی میتواند تبدیل به تروریسم شود.
اشپیگل: رهبران مسلمان درنامه اشان به بلر مدعی شده اند که خواست پیوستن به تروریسم مربوط به سیاستهای بوش وبلر در عراق ولبنان است.آیا آنها کاملا در اشتباهند.آیا شقاوتها در ابوغریب وبدبینی ها درگوانتانامو به افزایش افراط گرایی کمک می کند.
رشدی: من دوست بلر نیستم و سیا ستهای آمریکا وبریتانیا را در خاور میانه مهلک ومصیبت آمیز میبینم، همیشه دلایلی برای انتقاد وهمچنین برای تخطی وغضب هست، اما چیزی هست که همه ما باید متوجه آن باشیم: تروریسم پیگیری اهداف مشروع با انواعی از وسیله های نامشروع نیست.هر چیزی هم که قاتلین بخواهند به آن دست یابند که یقینن درست کردن یک دنیای بهتر از اهداف آنها نیست. درعوض آنها آمده اند بیرون تا آدمهای بیگناه را به قتل برسانند.
برای مثال اگر نزاع بین فلسطین واسراییل هم معجزه آسا بین امروز تا فردا حل میشد بعید میدانم که این حملات کاهش پیدا کند.
اشپیگل: هنوز باید دلیلی وجود داسته باشد یا حداقل چاشنیی برای این خواستهای شنیع،برای پاک کردن واز بین بردن زندگی دیگران وخود.
رشدی: لنین یکبار تروریست را تعبیر به یک ماجراجویی بوژوازی می کند و فکر میکنم آنجا حق با اوباشد. این دقیقا چیزیست که هست.یکباره نباید خیمه بنیادی اخلاقیات را بلااثر دید و افراد رامسئول اعمال خود دانست وهمچنین چاشنیها راهم فردی قلمداد کرد.تربیت وآموزش اتفاقا دراینجا نقش بازی میکند.سهیم کردن وبهرهمند ساختن احساسی بدفهم از ماموریتی که مردم را به طرف "عمل" سوق میدهد واضافه بر این یک روحیه گروهی هم وجود دارد،وقتی شما در یک گروه ادغام میشوید همه کس ادامه میدهد که همه کس را جلوتر وجلوتر به طرف یک وضعیت اجباری سوق دهد. تیپی از شخص موجود است که معتقد است اعمالش اورا تبدیل به یک موجود تاریخی میکند وبعد نوعی هم هست که بسادگی احساس میکند که جذب خشونت شده است وبله من فکر میکنم طلسم وفریبندگی هم نقش بازی می کند.
اشپیگل: شما جدا معتقدید که تروریسم فریبنده وطلسم آمیز است؟
رشدی: بله ترور طلسم است، نه تنها بلکه همچنین، من بمحکمی متقاعد شده ام که نوعی جاذبه و افسون با مرگ در میان بمبگذاران انتحاری وجود دارد. بسیاری تحت تاثیر تصویری گمراه کننده ازنوع جادو که در این نوع اعمال احمقانه ودیوانه م.جود است هستند. تصور بمب گذار انتحاری زمانی که او بسادگی بیهوده خودرا منفجر میکند وزندگی دیگران را هم قربانی میکند، اورا سوق میدهد که معتقد به اعمال قهرمانی شود. چیزی که نباید فراموش کرد این است قربانیانی که توسط اسلامیون رادیکال مرعوب و کشته میشوند بیشتر مسلمانان دیگری هستند.
اشپیگل: البته هیچ توجیهی برای تروریسم وجود ندارد، اما به هرحال نقطه های عزیمت متفاوتی موجودند، گروههای خشن وجود دارند که اتخاذی ناسیونالیستی دارند. یکی ممکن است هدفی قابل درک را بگوید وهرچیزدردسترس را بکارببرد.
رشدی: وکسانی دیگر مانند القاعده وجود دارند که ازبین بردن غرب وزندگی همه ما هدف اعلام شده شان است. این نوعی از تروریسم که خود را در کژیها و نارواییهای این دنیا میپیچاند تا اهداف وانگیزه های واقعی اش را پنهان کند وبه همه چیزی که باید برای ما مقدس باشد حمله کند. بحث با بن لادن واخلافش غیر ممکن است شما نمیتوانید با اینها پیمان صلح ببندید بلکه باید با آنها با هر وسیله دردسترس جنگید.
اشپیگل: وبا دیگران، تروریستهای ناسیونالیست باید با اینها وارد دیالوگ شویم؟
رشدی: بسته به این است که آیا آنها حاضرند که تحت فهرستی از شروط دست از مبارزه تروریستی بردارند.این طور پیداست که نشانه هایی از همکاری از طرف باسک ETA نشان داده شده است. مثل اینکه ازبن لادن برای آن حوزه بزرگی که برای تخریب انتخاب کرده تشکر کرد که رهبران ETA نمی خواهند مثل او باشند. وبا ارتش جمهوریخواه ایرلند مشکل بی اعتمادی در درون مردم خودشان بود دیگرهیچ دلیلی برای مبارزه زیرزمینی نمی دیدند. ریخته گری دوباره سازمانهای تروریستی به احزاب سیاسی در درازمدت حداقل غیر ممکن نیست. ممکن است که با گروهایی که بدایتشان با فناتیسم مذهبی نقش نبسته مؤثر باشد. ببرهای تامیل در سریلانکا برای مثال گروهی که مخترع مجازی بمبگذاری انتحاری بودند. عقبه مذهبی ندارند هدفشان روشن است دولت مستقل می خواهند.
اشپیگل: آیا باید درخواست چنین اقلیتی را که فقط بیباک هستند را قبول کرد. درباره شالیمارچطور قهرمان آخرین داستانتان که برای کشمیرآ دمکشی میکند،آیا باید سرنوشت آینده کشنیر را به او سپرد.
رشدی: شما باید به هرفردی جداگانه نگاه کنید وتنها را که شما میتوانید بفهمید چرا فردی تصمیم میگیرد دست به مبارزه مسلحانه بزند،نگاه کردن به شخصیت فردی او است . کیس شالیمار مخلوطی از دلایل شخصی وسیاسی است.
اشپیگل: داماد زخمیی نقش بازی میکند که سفیر آمریکایی در دهلی عشقش را دزدیده است،وهمچنین کشمیرهم که از یک جامعه چند فرهنگی صلحجو به یک زمین حاصلخیز برای تروریسم تغییر میکند نقش بازی می کند.چه چیزی شالیمار را به آغوش جهادیستها پرت میکند؟ حملات بیرحمانه ارتش هند است،آیا شما دچار مشکل نشدید با تصویر این واقعیت از کشمیر؟
رشدی: خوشبختانه نه خیلی کم، کتاب من درهند ممنوع نشد طوری که آیات شیطانی بود.طوری که کتابی دیگرم
" آخرین حسرت مور"برای مدت کمی بود،زیرا به قول بعضیها افترا زدن به یک سیاستمدار هندی بود. نظرهای مثبت زیادی هم در این باره ازهند گرفتم وحتی یکی از مهمترین جوایز ادبی هند را. به دلیل نیمه کشمیری بودن من مخصوصا علاقه زیادی به آن بهشت گمشده به آن منطقه دارم.شاید دلیل دیگری که اعتراضاتی نشد همه متوجه شدند که چگونه من حقیقتا تحقیقاتم را آنجا انجام داده ام وچقدر من از شرایط آنجا مطلع هستم.
اشپیگل: قهرمان شما آدمی دوست داشتنی است حداقل درآغاز داستان.
رشدی: بله من علاقه ای به نقش کردن تصویری سیاه وسفید نداشتم: اینجا مقصری که بنیادن واز اول فاسد است وآنجا قربانی بیگناه. نمیخواستم که چیزها را برای خودم آنچنان آسان کنم.من علاقه به تصویرکردن ترقی و تکامل" چگونه کسی درچنگ بنیادگرایان گرفتار میشود" را داشتم. وچگونه گروه های تروریستی به دنبال پیداکردن آدمکشهای بلقوه هستند دوروبرشان ومحیطشان را تجسس میکنند ومردم را اغفال کرده و فریب میدهند وازضعفشان بهره می گیرند. اسم کتاب شالیمار دلقک است نه شالیمار آدمکش.
اشپیگل: مواضع ملی وسیاسی نقش بیشتری را در مبارزه کشمیر بازی میکنند اما همچنین مواضع مذهبی هم کلیدی هستند،آیا شما در باره قدرت مذهبیون رادیکال کنونی در سطح جهان نگران هستید.؟
رشدی: بنیادگرایان تمان ادیان شیاطین بنیادی دنیای امروز ما هستند. تقریبا تمام دوستان من آتئیست هستند پس من احساس تنهایی نمیکنم. اگر نگاهی به تاریخ بی اندازید متوجه میشوید که فهم اینکه چه چیزی شراست و چه چیزی خوب همیشه قبل از ادیان فردی موجود بوده است،ادیان بعدا توسط مردم برای بیان این تفکر اختراع شد.من یکی برای اینکه موجودی اخلاقی باشم احتیاجی به یک داور مقدس و برتر ندارم.
اشپیگل: شاید نه، ولی بسیاری ازمردم احتیاج به خدا دارند.ادیان درسطح جهان دارند یک بازگشت را تجربه می کنند. کوشش برای معنویت بیشترازهرموقعی ادا شده است،آیا این یک ترقی منفی است به نظر شما.
رشدی: بله
اشپیگل: این جواب روشنی است وهمچنین توهین به آدمهای بسیار.
رشدی: به نظرمن " دنیای روحانی" میبایست به یک دفتر راهنما چسبانده میشد واستفاده این دفتر مثلا برای 50 سال ممنوع میشد. چیزهایی که روحانی تلقی میشوند وهرروزهم برتعداد آنها افزوده میشود باور نکردنی است. این حتی به شامپوی روحانی، سگ کوچولوی روحانی هم رسیده است.
اشپیگل: خود شما یکبارنوشتید ما به جواب برای غیر قابل جوابها نیازمندیم. آیا زنذگی همین است که هست؟ آیا روح احتیاج به یک تشریح دارد نه از نوع عقلانی آن از نوع قلبی آن مظور است.
رشدی: البته که احتیاجاتی ورای احتیاجات مادی موجود هستند،همه ما آنها را احساس میکنیم. برای من بسا دگی جوابها درآنجا در متصرفات بهشتی مذهب نیست. اما من به کسی تحکم نمیکنم که چه چیزی را باور کند وچه چیزی را نه، ومن هم نمیخواهم این به من تحکم شود.
اشپیگل: چرا اسلام با ادعای برتری اش و احکام سختش برای زندگی روزانه باعث نشان دادن جذبه برای جوانها می شود.
رشدی: شما از من انتظار ندارید که جاذبه های اسلام را شرح!؟ انتظار دارید؟
اشپیگل: چه مصالحات وسازشهایی میتواند وباید غرب برای بازدشتن وجلوگیری از تهدید تروریزم انجام دهد.
رشدی: من مرد سازش و مصالحه هم نیستم، فکرمیکنم شما من را اشتباه گرفته اید.
اشپیگل: ولی شما خودتان در بحبوحه 11سپتامبر گفتید که محدود کردن حقوقها برای مراقبت از جامعه آزاد دربرابر تروریسم اجتناب ناپذیر است.
رشدی: من منظورم چک کردن سختتر هواپیماها و چیزهای دیگرشبیه به این بود، آزاردهنده هستند ولی میتوان آنها را به خاطر مواقع اظطراری به آسانی درک کرد.من فکر نمیکردم که بوش یک ماشین استبداد دولتی را سر پا کند.
اشپیگل: این کار را انجام داده؟
رشدی: اوه بله در این چند سال گذشته من رئیس انجمن قلم در نیویورک ورئیس انستیتوی نوسندگان آمریکایی بوده ام. دوباره ودوباره ما می بایستی با این حمله های وسیع به حقوق مدنی روبرو شویم و شکایات همیشه توجیه می شدند وحتی ظاهرش هم شبیه آن عملیات دستگیری وپاییدن حملات ضد تروریستی نبود. ومیدانم دررابطه با چی حرف
می زنم : از تاریخ تهدید شدن خودم من حقیقتا یک سمپاتی را دررابطه با مامورین رشد داده ام،محافظین من بزرگترین احترام من را شامل می شوند.
اشپیگل: پس بوش وبلرخیلی زیاده روی می کنند؟
رشدی: این مشکل سیاستمداران است که گرایش طبیعی به استبداد دارند،وقتی به آنها شانسی داده میشود زیاده روی
می کنند. ما باید مواظب خودمان باشیم من عمیقا متاثرم که سیاست آنگلو- امریکن وسیاست اعراب حالن همدیگر را تقویت می کنند، همین. بدترین پیشداوری. به عراق وبه لبنان نگاهی بی اندازید،هیچ منظره دیگری غیراز درگیری نمی بینید.اما ما همزمان به یک روشنی اخلاقی هم نیاز داریم چیزی که هم اکنون من اغلب درمیان مردم لیبرال نمی بینم، من خودم هم لیبرال هستم. ما به شفافیت در باره اینکه چه چیزی راست است و چه چیزی نیست احتیاج داریم.خواستی که از ارزشهایمان با کلمات روشن دفاع کنیم و حقیقی به شخص گناه کار گفت گناه کار.
اشپیگل: منظور شما از این چیست.
رشدی: من همیشه به سختی علیه قوانین کفرگویی بوده ام، که قراراست مذهب را از گزند تهمت وافترا محافظت کند. این کاملا درست است که مسلمین مانند هر کس دیگری در جامعه آزاد از آزدی های مذهبی بهره مند شوند وباز هم این کاملا درست است که برعلیه تبعیضات هرجا ومکانی که با آن روبرو می شوند اعتراض کنند.بدون شک درغرب عکس العملهایی منعکس میشود که به طرف بد گمانی نابالغ ضد اسلامی سوق داده می شود. از طرف دیگر چیزی که درست نیست برای رهبران مسلمان درکشورهای ماست که درخواست کنند که دین شان از انتقاد از بی احترامی،استهزا وتوهین مصون بماند. حتی انتقادهای از روی بدخواهی، حتی توهین به شخصیتها اینها قسمتی از آزادی بیان ما از پلورالیسم ما واز ارزشهای پایه ای ما هستند، که اگرمی خواهند با ما زندگی کنند باید مطیع این ارزشها باشند.
اشپیگل: چه نقشی میتواند ادبیات در تشویق تلرانس وتقبیح ناشکیبایی داشته باشد.
رشدی: هیچ بدیلی برای فرهنگهای همجوار صلح جو موجود نیست. ترفیع این وظیفه ای است که ادبیات باید به آن بپردازد. شما متوجه هستید که بنیاد گراها معتقدند که ما به چیزی اعتقاد نداریم. در دنیا نظری آنها زمانی که ما نزدیک به سقوط درزوال هستیم آنها مشغول تصرف امور مسلم ومطلق هستند. ما قادریم که بر تروریسم پیروز شویم ولی نه با برپا کردن جنگ با آنها بلکه بایک زندگی نترس وهوشیارانه، اگرانتخابی میان مطلق و آزادی هست پس آزادی باید همیشه غالب گردد.
اشپیگل: بعد از فتوای آیت الله خمینی در یال 1989 شما تقریبا برای 10 سال عملا زندگی مخفی کردید.
رشدی: من فقط آماده بودم که از شما بخاطر اینکه هنوزدرگفت وگویمان کلمه فتوا را ذکر نکرده اید تشکرکنم.
اشپیگل: اما هرچقدر هم شما از آن متنفر باشید اجتناب ناپذیر است.
رشدی: بله، بله، می دونم، این اگر چه چیزی نبود که من بخاطرش شهرت جهانی پیدا کردم، در سالهایی بعد از آن مواقعی این احساس را داشتم آنطوری که مردم داستان زندگی من را مینوشتند ولی من مدت زیادی است که این را پشت سر گذاشته ام، آزاد زندگی میکنم مثل یک ساکن لندن ونیویورک وبه مسافرتهای مکرر به شهر زادگاهم بمبئی می روم.
اشپیگل: هر سه این شهرها شهرهایی هستند که مورد حمله جدی تروریستی قرار گرفته اند وهرسه به حالت خودشان بازگشته اند واز تعهدشان به زندگی آزاد مراقبت کرده اند.
رشدی: جالب است که این را گفتید، شاید این دلیلی باشد که من با احترام عاشق این شهرها هستم.
اشپیگل: طبق تعابیر شیعی فتوای خمینی نمیتواند پس گرفته شود چون یک حکم مذهبی است، حتی اگر رسما تهدیدی بر سر شما نیست، مهیجینی که در دور احمدی نژاد هستند میتواند هر زمان فتوا را فعال کند.
رشدی: من این تعمقهای ژورنالیستی را خوانده ام، ولی هیچ اهمیتی به آنها نمیدهم .
اشپیگل: آیا هنوز روز اعلام فتوا را بخاطر دارید، آیا سالگردش را هر سال بخاطرمی آورید.
رشدی: چطور میتوانم آن روز را از خاطره ام پاک کنم، روز والنتاین بود. از این رو من حداقل دادن گل به همسرم را فراموش نمی کنم.
اشپیگل: آقای رشدی ممنون برای این مصاحبه.

No comments: