Monday, May 28, 2007

گام نخست در بيخدايي، شک گرایی

(Scepticism) رنه دکارت، فیلسوف خداباور فرانسوی میگوید، "به همه چیز شک کن، غیر از به شک". در گذشته به دلیل اینکه علوم بسیار کم وسعت بودند و منابع علمی و فلسفی بسیار کمتر از حال بود، انسانها بسیار زود به یقین میرسیدند و حاضر میشدند، برای عقایدشان جانشان را هم فدا کنند. اما اینکه امروزه کسی ادعا کند که به یقین میتواند بگوید که خدا وجود دارد تنها مضحک است. برترند راسل فیلسوف خداناباور انگلیسی که برخی او را بزرگترین منطق دان تاریخ پس از ارسطو میدانند میگوید "من حاضر نیستم برای عقایدم جانم را فدا کنم، چون ممکن است من اشتباه کنم". در گذشته افراد به این افتخار میکردند که در عقایدشان بسیار استوار هستند و هرگز کسی نمیتواند به اعتقادات آنها خدشه ای وارد کند، اما آیا تعصب ورزیدن به اعتقادات و پافشاری روی آنها بدون توجه به اینکه آیا این اعتقادات درست هستند یا غلط کار درستی است؟ باورهای دینی باورهایی کاملاً ارثی هستند و به همین دلیل مسلمان بودن یا مسیحی بودن يا زرتشتي بودن ما کاملاً امری تصادفی است. اگر ما در خانواده ای یهودی به دنیا می آمدیم احتمال یهودی ماندن ما بالای 99 درصد میبود و اگر در خانواده ای مسلمان به دنیا بیاییم احتمال مسلمان ماندن ما بالای 99 درصد است زیرا بر اساس آمار کمتر از 1 درصد مردم در زندگی دینی دیگر اختیار میکنند. بنابر این از آنجا که مسلمان یا مسیحی یا یهودی و بهایی بودن هر انسانی کاملا تصادفی است و ما خود نقش چندانی در آن نداریم، اصرار ورزیدن روی یک باور دینی بسیار نابخردانه است. از همین رو اصرار ورزیدن روی باورهای دینی کاملاً نابخردانه است. مغز انسان نباید همانند یک سطل باشد که محیط بتواند چیزهایی در آن بریزد. ما باید در مورد آنچه در مغزمان ریخته میشود و وارد ذهنمان میشود وسواس و دقت بیشتری به خرج دهیم. به نظر من همه انسانها باید روزی همچون دکارت عمل کنند. دکارت به این نتیجه رسید که تمام باورهای او ممکن است از ابتدا محدود به محیط زندگی او و شرایط اجتماعی او و اطلاعاتی که به او رسیده است باشند، لذا در زمانی گفت که دیگر بس است و زین پس تنها باورهایی را که از درستی آنها اطمینان داشته باشد خواهد پذیرفت. این بود که به خود قبولاند، ممکن است هرچه تاکنون دانسته است و به او گفته شده است سراسر نادرست باشد. شک گرایی نخستین مرحله برای رسیدن به دانش است. در این مرحله خداباور باید به وجود خدا شک کند. افرادی که حاضر نیستند به عقایدشان شک بورزند و مطلق گرا هستند، مردگانی متحرک بیش نیستند زیرا انسانیت افراد به قدرت فکر آنها است، انسانی که قدرت تفکر و شک ورزیدن خود را از دست بدهد انسانیت خود را از دست داده است. کسی که حاضر نیست به وجود خدا شک کند راه دانش را بر خود بسته است، انسان غیر شکاک انسان خرد دوستی نیست. وقتی به سراغ کشف حقایق و درستی یا نادرستی یک گزاره میروید، پیش فرضها را کنار بگذارید و احتمال بدهید که هرآنچه تابحال میپنداشته اید نادرست باشد! گام دوم بيخدايي ، پذیرفتن اصالت خرد و خردگرایی. تمام بحث بر سر وجود خدا، خلاصه به بحث بر سر درستی یا نادرستی یک گزاره (قضيه) میشود، و آن گزاره را گزاره الف مینامیم: گزاره الف: خدا وجود دارد. قبل از اینکه هر چیز دیگر مطرح شود شما باید توجه داشته باشید که چند پرسش در مورد این گزاره مطرح میشود. پرسش نخست این است که خدا چیست و پرسش دوم این است که وجود داشتن یعنی چه؟ مسئله وجود از مسائل بسیار پیچیده و گسترده شاخه متافیزیک فلسفه است و شرح و بحث در مورد آن در حوصله این نوشتار نیست. اما پیش از جلو رفتن لازم است تا تعریف درست و دقیقی از خدا ارائه شود. این خدا چیست که در مورد آن با یکدیگر صحبت میکنیم؟ معمولاً خداباوران معتقد نیستند که میتوانند بطور کامل وجود خدا را درک کنند و او را بشناسند، میگویند ما بانهایت هستیم و خدا بینهایت است، بدون توجه به اینکه این حرف معنی میدهد یا نمیدهد، خداباوران باید دستکم قبول داشته باشند که چیزهایی در مورد خدا میدانند. در غیر اینصورت اگر هیچ چیز را راجع به خدا نمیدانند درست مانند این است که شخصی به وجود هاپاشلوبادولوا باور داشته باشد و وقتی از او پرسیده شود که هاپاشلوبادولوا چیست او بگوید نمیدانم. انسانی که به خدا اعتقاد دارد و نمیتواند خدا را تعریف کند انسانی است که به نادانی خود باور دارد. معمولاً فلاسفه خدا را بعنوان یک موجود کامل تعریف میکنند. کمال خدا به این معنی است که او همه آنچه داراست را در حد کمال داراست. بعد از این تعریف ساده و ابتدائی از خدا که باید مورد قبول شما نیز باشد به این مسئله میرسیم که برای تحقیق در مورد درستی یا نادرستی گزاره الف چه راه حل هایی وجود دارد؟ تنها دو ابزار وجود دارد، یکی چنگ زدن به عواطف و احساسات و دیگری چنگ زدن به خرد. همانطور که گفته شد عواطف نمیتوانند منبع خوبی برای تحقیق در مورد درستی یک گزاره باشد. فکرش را بکنید شخصی وارد یک دادگاه شود و شخص دیگری را محکوم به قتل بکند. قاضی دادگاه از او بپرسد که مدارک و استدلالهایت چیستند؟ و آن شخص بگوید من تنها اینگونه احساس میکنم که او قاتل است! آیا استفاده از عواطف و احساسات میتواند برای تصمیم گیری در مورد درستی یا نادرستی یک گزاره معتبر باشد؟ هرگز چنین چیزی میسر نیست! براستی عواطف انسانها چیستند؟ جورج اسمیت در کتاب خود مثال جالبی را برای شرح دادن اینکه عواطف چیستند آورده است. او میگوید فرض کنید در یک اتاق پنج نفر نشسته اند و بر روی دیوار اسلاید هایی نمایش داده میشود. در این اسلاید ها تصاویری از قطعات بریده شده یک انسان نمایش داده میشود. نفر نخستی که در این اتاق نشسته است یک پزشک است، نفر دوم شخصی است که تمام عمرش را در جنگل و میان قبایل آمازونی زندگی کرده است، نفر سوم یک نقاش است، نفر چهارم یک کارمند بانک است و نفر پنجم یک بیمار سادیست. دیدن این اسلایدها در این افراد بترتیب احساسات و عواطف زیر را بوجود می آورند. آن دکتر متوجه میشود که این تصاویر مربوط به تکه های بدن یکی از دوستان او هستند، بنابر این او از اینکه دوستش قطعه قطعه شده است ناراحت میشود، لذا احساس آن دکتر ناراحتی است. آن انسان جنگلی که تابحال چنین چیزی ندیده است احساس ترس میکند زیرا گمان میکند نیروهای ماوراء طبیعی و شروری به خشم آمده اند و به شکل تصاویر بر روی دیوار تجلی یافته اند، لذا احساس مرد جنگلی ترس و وحشت است. نفر سوم که ذوق هنری دارد فراموش میکند که این تصاویر مربوط به قطعه های بدن است، و از رنگهایی که در تصاویر استفاده شده است، لذت میبرد، برش های بدن او را به یاد سبک کوبیسم در نقاشی می اندازد و او احساس شادمانی میکند. نفر چهارم که تمام روز را کار کرده است و سر و کارش با اسکناس و ارقام است از دیدن این تصاویر حوصله اش سر میرود و احساس خستگی میکند. نفر پنجم که یک بیمار سادیست از از قطعه های تکه تکه شده به دلیل دگر ستیز بودنش احساس رضایت میکند و آرامش می یابد. اینگونه از یک تصویر و ماجرا به هریک از این پنج نفر احساس متفاوتی دست میدهد. دلیل آن هم چیزی نیست جز اینکه احساسات و عواطف انسانها محصول دانش پیشین انسانها و موقعیت آنها در زندگیشان است. در نتیجه کسی که ملاک درستی یا نادرستی یک گزاره، همچون گزاره الف را احساسات و عواطف خویش میداند سخت دچار اشتباه شده است، زیرا او خود را از حقایق محروم کرده است و به شیوه ای نابخردانه خود را محدود به عواطفش که کاملاً تصادفی هستند محدود کرده است. روشن است که هیچ ابزاری برای بررسی گزاره الف باقی نمیماند به غیر از خرد! جدا از این دلیل بسیار روشن غیر دینی، فلاسفه خداباوری همچون آکوئیناس قدیس نیز معتقد بوده اند تنها خرد میتواند راهگشای انسان باشد و انسان را به خدا برساند. او معتقد بود اگر خرد انسان چیز بدی بود، خدا هرگز آنرا به انسان نمیداد تا سبب گمراهی او شود. البته این دیدگاه مورد توافق همه اندیشمندان خداباور نبوده است اما منطقی به نظر میرسد. به نظر نمیرسد اگر خدا واقعا وجود داشته باشد از شما بخواهد که با ابزار نابخردانه سست و نادرستی مانند عواطف برای تحقیق درستی گزاره الف استفاده کنید. وقتی به سراغ کشف حقایق و درستی یا نادرستی یک گزاره میروید، احساسات و عواطف را کنار بگزارید! اجازه ندهید احساسات و عواطف شما خرد شما را کور کند. گام سوم بيخدايي، رد خداباوری. این مرحله مربوط به شناخت دلایلی است که خداباوران برای اثبات وجود خدا اقامه کرده اند و همچنین درک ضعفهای آنها و اینکه این قوانین نمیتوانند وجود خدا را اثبات کنند. اساساً به غیر از اینکه خداباوری به شما به ارث رسیده است و شما را در زندان اطلاعاتی مبحوس کرده اند چه چیز دیگری میتواند سبب خداباوری شما شود؟ شما به چه دلیلی به وجود خدا باور دارید؟ آیا آن دلایل، دلایل درستی هستند؟ آیا بطور کلی دلیل درست و معتبری برای اعتقاد به وجود خدا وجود دارد؟ مسئله وجود خدا مسئله ای بدیهی نیست، بهترین دلیل برای بدیهی نبودن وجود خدا این است که هم اکنون شما دارید وجود او را بررسی میکنید. اساساً چیزی بدیهی است که هیچیک از ابعاد و ویژگیهای آن گنگ و نامفهوم نباشد. به نظر نمیرسد هیچ خداباوری معتقد باشد که همه چیز را در مورد خدا میداند، بنابر این کمتر متفکری مدعی این شده است که وجود خدا و درستی گزاره الف که در گام پیشین مطرح شد مسئله ای بدیهی است. وجود تعداد زیادی از فلاسفه بیخدا در طول تاریخ نیز شاید بتواند این را نشان دهد. هرگاه درستی گزاره ای بدیهی نباشد برای درستی آن گزاره باید مدارک و شواهدی ارائه شود. طبیعتاً به دلیل ماوراء طبیعی بودن خدا شواهدی که نمیتوان در دفاع از وجود او ارائه کرد، بنابر این تنها چیزی که باقی میماند مدارکی است که بصورت استدلالی باید ارائه بشوند. نتیجه قرنها و هزاره ها تفکر بشری بوجود آمدن براهین و استدلالهای متعدد برای اثبات وجود خدا است. قطعاً اگر شما نیز خداباور هستید دلایلی برای خداباور بودن خود دارید، در این برگ براهین خداباوری دسته بندی شده اند ، مسئله از دو حالت خارج نیست، یا دلایل شما در این سیاهه دیده میشوند و یا دیده نمیشوند. اگر دلایل خود را در این سیاهه میبینید، بدانيد كه رديه هايي توسط فلاسفه بيخدا براي آنها نوشته شده است و با مطالعه آن رديه ها مي توانيد ببینید که چگونه آن دلایل و براهین دچار سفسطه یا فرضهای غلط میشوند و چرا دلایل معتبر و درستی نیستند. اگر دلایل خود را در زیر نمیبینید دو حالت بوجود می آید، یا شما فیلسوف برجسته و توانمندی هستید که دلایل جدیدی را برای اثبات وجود خدا دارید، یا فردی هستید که با پیش فرضهای غلط به استدلالهای بسیار ابتدائی و ضعیف رسیده است. اگر فیلسوف برجسته ای هستید، لطفاً دلایل خود را منتشر كنيد تا جهانیان با استدلال جدید شما آشنا شوند . برهان هاي وجود خدا كه توسط فلاسفه بيخدا با قاطعيت رد شده اند و ابطال گرديده اند : 1.برهان دفع خطر احتمالی، شرط پاسکال (باید احتمال این که خدا وجود دارد را داد که در آخرت دچار مشکل نشد) 2. برهان نظم، برهان غایی (هر پدیده منظمی ناظمی دارد، جهان نیز منظم است پس ناظمی دارد) 3. برهان علیت، تسلسل و لزوم وجود واجب الوجود (هر معلولی علتی دارد، جهان معلولیست پس علتی به نام خدا دارد) 4. برهان هستی شناسیک، برهان انسلم (موجودی که بزرگتر از ذهن است وجود دارد و..) 5. برهان وجود و امکان. (وجود موجودات ممکن هستند پس میتوانند موجود نباشند، پس یک واجب الوجود لازم است که آن خداست) 6.برهان ترجیح هستی (ترجیح بلا مرجع محال است، بنابر این، مرجع و خدایی هست) 7. برهان پاسخ امیال درونی (برای هر میلی پاسخی در طبیعت وجود دارد، پس برای میل خداپرستی انسانها نیز پاسخ یعنی خدایی هست) 8. برهان فطرت (خداپرستی در درون و فطرت انسانهاست) 9. برهان حرکت (اجسام در حال حرکت محرکی دارند و محرک کائنات خداست) 10.برهان احساس (خدا را احساس میکنم، پس خدایی وجود دارد) 11. برهان عدالت (جهان باید عادلانه باشد، و اگر خدا نباشد عادلانه نیست، پس خدا هست) 12. برهان اخلاق (بدون وجود خدا اخلاق ممکن نیست، چون اخلاق هست پس خدا هست) 13.برهان پرستش (میل به پرستش در انسانها موجود هست، پاسخ این میل وجود خداست) 14.برهان دریافت مستقیم (شناخت ما از خدا مستقیم است، پس خدا نیازی به اثبات ندارد) 15.برهان ترمودینامیکی (قانون دوم ترمودینامیک نشان از نظم و در نتیجه ناظم و خدا دارد) 16.برهان بیگ بنگ (بیگ بنگ ابتدای وجود است پس کسی باید بیگ بنگ را ایجاد کرده باشد، آن کس خداست!) 17.برهان نیاز مداوم (جامعه بدون دین دوام نمی آورد، پس باید دین داشت) 18.برهان معقولیت (خیلی ها به خدا اعتقاد دارند، پس خدا هست) 19.برهان علمی (علم اثبات میکند خدا وجد دارد) 20.برهان نقص دانش بشری (علم بشر ناقص است پس بشر نمیتواند در مورد خدا تصمیم دانا شود پس خدا وجود دارد) براي اينكه نوشتار طولاني نشود رديه ها را در اين مقال ذكر نمي كنم شما مي توانيد با استفاده از كتابهاي فلاسفه بيخدا و سايتهاي بيخدايان رديه هاي فلاسفه را بر برهان هاي اثبات وجود خدا بيابيد . و توجه كنيد كه وظيفه اثبات خدا بردوش خداباوران است و خداناباوران با رد استدلالهاي آنها تنها ثابت مي كنند كه پذيرش وجود خدا در منطق فلسفه ممكن نيست . اين مساله نيز بايد قابل توجه باشد كه تعاريفي كه از خدا صورت گرفته است ابطال شده اند و اگر تعريف جديدي از خدا مطرح شود . و مثلآ فيلسوفي خدا را بعنوان يك نيروي مكانيكي بعنوان محرك اوليه تعريف كند و منكر صفات رحمانيت و عليم بودن و غيره بشود ، دوباره بايد منتظر بحثها و جدلهاي فلاسفه بيخدا و خداباور باشيم و نتيجه كار را بررسي كنيم . بهرحال كوتاه سخن اينكه در حال حاضر اعتقاد به وجود خدا مخصوصآ به شكل تعاريف مذهبي اش يك اعتقاد منطقي و بر اساس خرد نمي باشد . البته دوستان اگر اظهار تمايل كنند رديه هر برهان را كه بخواهند مي توانم در اين قسمت به شكل كوتاه ذكر كنم.

3 comments:

hvac695 said...

لطفا برهان نظم را در رد خدا شرح دهيد؟

hvac695 said...

لطفا برهان نظم را در رد خدا شرح دهيد؟

hvac695 said...

لطفا برهان نظم را در رد خدا شرح دهيد؟